دستهبندی نشده
زمستان تب کرده
رنگ از صورت درخت پريد
همچون
خنده از لب هایت
رنگ پریده تر
زمستانيست
تب كرده
كه گرگ های زخمی را
به آغوشم
می کشاند
كه اين چنين
در خودم مي پيچم …
اين چنين
از سرماي گُر گرفته در تنم
بيزارم
پاييزي
كه در گلوي
زمستان تب كرده
منم
نازنين جمالی