دستهبندی نشده
مسلخ عشق
دوستت دارم و این سینه ی طوفانی را
به که توضیح دهم شرح پریشانی را
بسته های کدئین ، هیچ نمی فهمیدند
دردسرهای سر از بوسه ی پنهانی را
روز وشب سلطنت قلب تو را می کردم
تخت جمشیدی از این سوخته ویرانی را
آتش ِعشق تو، خاموش شده می دانم
آنچه مابین من و توست نمی دانی را
تشنه بودم تو به من آب تعارف کردی
تا به مسلخ ببری این زنِ قربانی را
غزل از صدیقه اسلامی